سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم می خواهد گریه کنم، بغض دارم، می خواهم بخوابم که فکر نکنم! دلم می خواهد به خدا بگویم: خدایا می دونم هواست بهم هست ولی ...

گرنگه دار من است که من می دانم       شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

 
خدایا بلاتکلیفم، هیچ نمی دانم، نشانه ها را نمی فهمم، رک و راست بهم بگو تکلیف چیست؟ باید چه کنم؟
خدایا...

شاید باید بگم: این نیز بگذرد، ان شاءالله به خیر ...

خدایا دوستت دارم، الهی رضاً برضائک
خدایا نزار که زمین بخوریم

بعداً نوشت: سلمان برام نوشته بود: الیس الله بکاف عبده؟ و من هر چه در ذهنم این جمله را زیر و رو کردم که نیست، خدا، بنده، بکاف پس یعنی چی؟ یادم نیامد که نیامد! دست به دامن گوگل که شدم اما دیدم چرا؛ الان سال هاست که فقط توکل به خدا ما را تا اینجا آورده، وگرنه چطور حساب و کتاب ما می توانست جواب دهد؟ اصلاً مگر جواب دادنی است هزار و یک موردی که وقتی با خواهرت درموردش حرف می زنی هر دوتایمان بگوییم اینها را اگر قرار بود ما معقولانه حساب کنیم نمی شد، دستی در کار است فراتر از این دست های زمینی

آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ چرا کافیست...



[ دوشنبه 92/2/16 ] [ 12:0 عصر ] [ ساجده ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه